شعری زیبا از فروغ فرخ زاد
(Iranian Forum) تالار ایرانی
تاریخ و فرهنگ و هرچیزی که شما دوستش دارید ------- History and culture, and whatever you love you
... . ...

ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
نيست ياری كه مرا ياد كند
ديده ام خيره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد كند

خود ندانم چه خطائی كردم
كه ز من رشته الفت بگسست
در دلش جائی اگر بود مرا
پس چرا ديده ز ديدارم بست

هر كجا می نگرم، باز هم اوست
كه بچشمان ترم خيره شده
درد عشقست كه با حسرت و سوز
بر دل پر شررم چيره شده

گفتم از ديده چو دورش سازم
بی گمان زودتر از دل برود
مرگ بايد كه مرا دريابد
ورنه درديست كه مشكل برود

تا لب بر لب من م لغزد
می كشم آه كه كاش اين او بود
كاش اين لب كه مرا می بوسد
لب سوزنده آن بدخو بود

می كشندم چو در آغوش به مهر
پرسم از خود كه چه شد آغوشش
چه شد آن آتش سوزنده كه بود
شعله ور در نفس خاموشش

شعر گفتم كه ز دل بردارم
بار سنگين غم عشقش را
شعر خود جلوه ئی از رويش شد
با كه گويم ستم عشقش را

مادر، اين شانه ز مويم بردار
سرمه را پاك كن از چشمانم
بكن اين پيرهنم را از تن
زندگی نيست بجز زندانم

تا دو چشمش به رخم حيران نيست
به چكار آيدم اين زيبائی
بشكن اين آينه را ای مادر
حاصلم چيست ز خود آرائی

در ببنديد و بگوئيد كه من
جز او از همه كس بگسستم
كس اگر گفت چرا؟ باكم نيست
فاش گوئيد كه عاشق هستم

قاصدی آمد اگر از ره دور
زود پرسيد كه پيغام از كيست
گر از او نيست، بگوئيد آن زن
ديرگاهيست، در اين منزل نيست

فروغ فرخ زاد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط یک ایرانی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
................... <

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل PageRank ..................
امکانات جانبی
...................................................... .........................................................
پرديس باكس